بعثت است، بنگر، ازآسمان نور میبارد ("مرد معنا "، چگونه گام به گام، تمدن سازی کرد؟)
مبعث خاتم الانبیا ص _ نشست (سنت سیاسی پیامبر ص ) _ دفترنشر آثار مقام معظم رهبری _۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
قرآن کریم چندبار میفرماید که پیامبران سراغ جوامع بشری میآمدند که با آنها حرف بزنند اولین لایههای مقاومت توسط صاحبان قدرت و ثروت و آنهایی که از مردم سواری میگرفتند در برابرشان بوجود میآمد. تعبیر مترفین، مترف را میشود به مرفه بیدرد ترجمه کرد. به اینهایی که به اسم الیت و نخبگان، عملاً قدرت و ثروت و رسانه در اختیارشان است و در هر جامعهای که بروید و الآن در جامعه جهانی و در برابر هر پیام توحید و عدالتگستر مقاومت میکنند. یکی از بهانههایشان هم استدلال یا بهانه، هرچه که میخواهید اسمش را بگذارید این است که این حرفهایی که تو میزنی ما تا حالا نشنیدیم! تو داری ساختارشکنی میکنی و ما مقاومت میکنیم. «وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (زخرف/ 23)؛ خداوند یک گزارشی به ما میدهد و میفرماید این یکجا، دوجا، چندتا جامعه نبوده، در تمام طول تاریخ، در هر جامعه و تمدنی، هر رسولی که ما فرستادیم با این مسئله مواجه شده است یعنی چه؟ یعنی بعد از این هم همین خواهد بود. آمادگی داشته باشید ما هیچ رسولی پیش از تو به سوی هیچ جامعهای، هیچ شهری و ملتی و تمدنی نفرستادیم مگر این که سریع «مترفوها» مترفین آن، یعنی صاحبان قدرت و ثروت و کسانی که افکار عمومی و منافع همه دست آنهاست، آنها آمدند سریع صف اول را در برابر انبیاء تشکیل دادند بهانهاش هم چه بود آن حرفهای رژیم تبلیغاتیشان که در رسانهها و افکار عمومی را با آنها فریب میدادند چه بود؟ این که «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ» امت به معنای عقاید، این سبک. ما پدرانمان و نسلهای قبل از ما همیشه بر اساس همین افکار و عقاید بودند و «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ» ما رد پای آنها را میگیریم و به آنها اقتدا میکنیم. ما دست از سنتهای فرهنگی و اعتقادی و اجتماعیمان برنمیداریم به خاطر حرفهایی که تو آمدی به ما میزنی. این حرفهایی که تو میگویی توحید و عدالت، دنبال ما راه بیفتید، اینها دو جمله ساده نیست تو میخواهی با این دو گزاره، کل ساختار فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ما را خورد میکنی و میشکنی داری معادله قوا را تغییر میدهی. نسلهای قبلمان، نسل به نسل همینطوری زندگی کردیم و با همین افکار و با همین فرهنگ، ما همان مسیر را داریم نمیگذاریم سنتهای ما را بهم بریزی. خداوند میفرماید هیچ پیامبری از سمت من نیامد مگر این صاحبان قدرت و ثروت در آن جامعه جلوی آنها ایستادند و یکی از حرفهای تکراریشان همیشه این بوده که این میخواهد جامعه ما و نظم اجتماعی ما را بهم بریزد. این میخواهد با حرفهای نو تمام سنتها و ساختارهای زندگی و تمدنی ما را بهم بریزد. بعد پیامبران چه گفتند؟ پیامبران جوابی که به اینها میدادند این بود: «قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آبَاءَکُمْ...» چقدر هم مؤدبانه، اولاً سؤالی نه تحکّمی. نگفتند که آقا شما مزخرف میگویید کل هر آنچه که از پدرانتان مانده همهاش مزخرف و باطل است و باید دور بریزید! اینطوری نه، با مردم و افکار عمومی یک) سؤالی: «أَو» اگر، بعد «َلَوْ» میدانید ما در زبان عربی چندتا «اگر» داریم یک اگر داریم که مسلّم است مثلاً وقتی میگویی «إذاً» اگر اینطوری بشود اینطوری میشود یعنی اگر قطعی. مثل این که بگویید اگر شب بشود میرویم خانهمان. این اگر چه اگری است؟ یک وقت میگویید اگر الآن زلزله بیاید این یک اگر است، یک وقت میگویید اگر من الآن بار دربیاورم بپرم! هر سهتا اگر است، ولی سهتا اگر است. آن اگر اولی، طرف از اذا برایش استفاده میکند این اگر، یعنی هنگامی که، یعنی قطعاً این کار خواهد شد. بعد اینطوری. جمله شرطیهای که شرط آن قطعی است. یک وقت اگری که ممکن است بشود ممکن هم هست نشود میگویی «إن». اگر فلانی امشب در این جلسه آمد این اتفاق میافتد اگر نیاید آن اتفاق. یک اگری هم هست از اگری که حتماً نخواهد شد معمولاً آن را «لو»ی امتناعیه میگویند. مثلاً بگوییم اگر من الآن بال دربیاورم میپرم منزل عمویم میرود. خب این هم جمله اگر و شرطی است ولی خب سه چهار جور است. خیلی جالب است که اینجا «لو» بکار میبرد. اولاً سؤالی، او میگوید ما بر سنت پدرانمان هستیم تو میخواهی زندگی و سبک زندگی و حکومت ما را میخواهی عوض کنی. صحبت دوتا کلمه «اشهدأن لاالهالاالله» نیست، این دوتا کلمه مناسبات سیاسی و اجتماعی را زیر و زبر میکند، ارتباط توحید با سیاست، با اقتصاد، خداوند میفرماید پیامبران همه با آن ملت اینطوری حرف میزنند که یک) شما میگویید میخواهید همان مسیر یعنی تحجّر را ادامه بدهید. کسی که میگوید ما هرچه که از نسلهای قبل به ما رسیده عیناً میخواهیم همان مسیر را ادامه بدهیم بدون هیچ بازاندیشی و سؤالی، این متحجّر است، چه تحجّر کفر و مشرکانه و تحجّر مذهبی، چه تحجّر ظاهراً روشنفکرانه. یعنی بسا روشنفکرمسلکان ما دچار تحجّر است. 50 سال پیش یک چیزی راجع به دین سیاسی میگفتند هنوز هم میگفتند، دنیا عوض شده هنوز دارد همان حرف 50 سال پیش را میزند. فرض کنید یک زمانی کمونیستها میگفتند که کلاً دین، افیون تودههاست. یعنی دین، منشأ جنبش انقلاب نمیشود، دین، انرژی جنبشها را تخلیه میکند و دین، اساساً ضد انقلاب است! حالا یک انقلابی بر اساس دین شده است. یک دینی است که انقلاب درست کرده، بازدوباره همان حرف را بزنی، از زمان عقب افتادی و دچار تحجّر سیاسی و تئوریک شدی. 40- 50 سال مسیر دنیا در مسیر عکس این نظریه عوض شده، باز تو همان حرفها را مدام تکرار میکنی متحجّری. متحجّر گاهی ظاهراً روشنفکر است، یعنی متحجّر مذهبی داریم و متحجّر غیر مذهبی داریم هر دویش تحجّر است. خداوند در قرآن به پیامبر(ص) میفرماید که من و شما هم بشنویم، خداوند در قرآن یکجوری با پیامبر حرف میزند که من و شما بشنویم. قرآن وضعش همین است و الا چرا رسول باشد، فقط مخاطب وحی باشد، نبی باشد کافی است! نبیّ یعنی مخاطب خدا قرار گرفته است، رسول، یعنی این مخاطبه و گفتگو در معرض افکار عمومی قرار گرفته است. فرق نبیّ و رسول چیست؟ ما تعداد زیادی انبیاء داشتیم که رسول نبودند، به یک معنای عام نبوّت، الآن هم داریم که رسول نیستند. انبیاء به مفهوم «نبأ» یعنی بُعد ولایت باطنی. ارتباط معنوی و معرفتی با آسمان. الآن هم هست. باب فیض الهی در حوزه ولایت و معنویت، قطع نشده است. اما رسالت تمام شد. دیگر هیچ کس نه به آن سطح از نبوت میرسد و نه رسالتی ندارد، حرف تازهای نیست که خدا باید به بشر بگوید و نگفته باشد و باز لازم باشد یکی از طرف خدا یک پیام دیگری اضافه بر این بیاورد. همین پیام الهی است همین را درست تبیین کن، برای مردم تعمیقاً بگو و نشر کن. پس باب رابطه معنوی با خداوند حتی رابطه معرفتی بعد از خاتمالانبیاء(ص) بسته نشده، اما باب رسالت و آن سطح از نبوت، نه این که بسته شده، ولی کس دیگری قدش به آنجا نمیرسد! به این معنا. نه این که کسانی هنوز ظرفیت دارند رسول الهی باشند هی میزنند توی سرشان و میگویند نه دیگر رسالت تمام شده! هی بگوید من میتوانم رسول باشم، هی بگویند نخیر ما دیگر نمیدهیم! دیگر کسی نمیتواند به آن سطح از رسالت پیامبر(ص) برسد. قدش نمیرسد تا بخواهد رسالت جدیدی بیاورد ولی باطن نبوّت که ولایت و معنویت و رابطه معنوی در سطوح مختلف، آن برقرار است و آن تا قیام قیامت هست و فیض الهی قطع نشده و نمیشود. اما رسالت چیست؟ رسالت این است که آنچه که من به تو گفتم که تا اینجا نبوّت بود، «نبأ» یعنی خبر. نبیّ یعنی باخبر، آگاه. حالا از آنچه که به تو گفتم باید در حضور دیگران گفته شود تا دیگران بشنوند این پیام باید گفته شود، میشود رسول. بعد یک قدم یک مأموریت دیگر امامت هست، حالا که پیام را رساندی باید در حد توانت اجرایش هم بکنی. یعنی برو یک جامعهای بساز هم بُعد تربیت، هم سیاست. سیاست؛ تربیت از بالاست، تربیت؛ سیاست از پایین است. تربیت و سیاست دو بازوی یک بدن هستند. یک هدف دارند. هدایت، چند شاخه دارد، هدایت اخلاقی داریم، یعنی چگونه و چه خصوصیات و صفاتی را در خودمان تقویت کنیم؟ فضیلتها؛ کدامها را تضعیف کنیم، رذیلتها و رذایل؛ حالا میآییم در سطح جامعه، حالا در سطح جامعه چگونه رذایل را ضعیف کنیم و فضایل را تقویت کنیم؟ این میشود سیاست. هدایت، هدایت اخلاقی، هدایت سیاسی داریم، هدایت یک شاخه اقتصادی دارد، هدایت یک شاخه خانوادگی دارد، هدایت در بُعد روابط بینالملل. اگر هدایت را اینطوری دیدید که در همه ابعاد انسان بفهمد که چه راهی را باید رفت و چگونه؟ چه راهی را نباید برویم و خلاف انسانیت ماست؟ این میشود هدایت عام. یک بُعد هدایت عام، سیاست است یک بُعد آن اقتصاد است، در همه ابعاد باید هدایت شویم. در اقتصاد و سیاست، حرام و حلال داریم، فردی و اجتماعی. هدایت میخواهیم. در حوزه روابط شخصی و خانوادگی هم همینطور است. بعد ببینید چطوری پیامبر(ص) حرف میزند، خداوند به پیامبر اکرم(ص) آموزش میدهد، رسولان قبلی که برای نجات بشر فرستادیم، هم از عقاید غلط و هم اخلاق غلط، و هم سبک زندگی و سیاست غلط و فاسد، یعنی توحید و عدالت، اینها که رفتند گردنکلفتها جلوی آنها صف کشیدند گفتند کجا دارید میروید اینجا برای ماست! این مردم رعایا و بردگان ما هستند، کجا دارید میآیید؟ میگوید هیچی آمدم حقیقت را به بندگان بگویم، اینها بندگان شما نیستند بندگان خدا هستند و حقوقی دارند. شما هم حقوقی دارید مثل بقیه نه بیشتر. ما آمدیم هم در اخلاق و هم عقاید و هم حقوق، که به زندگی اجتماعی و سیاست مربوط میشود آمدیم بگوییم چه چیزی به نفع بشر است و چه چیزی به ضرر اوست. خب حالا، بهانه میآورند که نخیر، تو میخواهی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ما را بشکنی. یعنی آنها میفهمند که پیام توحید پیامبران در عین حال یک پیام سیاسی هم هست. یعنی معادله قدرت و ثروت را هم تغییر میدهد میگویند تو میخواهی سبک زندگی و زندگی ما را هم بریزی. همه چیز را به چالش بکشانی. ما در این مسیر قرنهاست داریم زندگی میکنیم و نسل اندر نسل داریم زندگی میکنیم این فرهنگی قدیمی ماست ما همین مسیر را میرویم. تا اینجا هنوز بهانهها تمام نشده، «قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آبَاءَکُمْ...» از آنها بپرس حتی اگر از آن اگرهایی که اصلاً انگار نمیشود متواضعانه میگوید اگر، حتی اگر آنچه که آوردهام از آنچه که نزد نسلهای گذشته و گذشتگانتان بوده است هدایتبخشتر باشد. چقدر ببینید مؤدبانه است. اولاً سؤالی است خود پیامبر که جوابش را میداند ولی مثل این که شما به یک کسی میرسی یک حرف مزخرفی میزند میگوید آقا ما خودمان بهتر میدانیم داریم چه کار میکنیم تو نمیخواهد دخالت بکنی تو آمدی وضعیت را بهم بریزی. یک وقت طرف غیر سؤالی است، میگوید نخیر، حرفهای من درستتر از حرفهای شماست. یک وقت میگوید که آیا من را پس میزنید حتی اگر حاضر نیستید حرفهای من را بشنوید؟ حتی آنچه که به شما پیشنهاد میدهم از آنچه که شما بر اساس آن دارید زندگی و حکومت میکنید هدایتبخشتر باشد؟ یعنی نمیگوید آنچه که شما میگویید همهش حرف مزخرف و ضد هدایت است، بلکه بخشی از حرفهایی که شما از نسل گذشته در سبک زندگیتان دارید قبول است و ما نمیخواهیم همه آنها را نقد کنیم. بخشی از سنتهای شما درست است ما نمیخواهیم رد کنیم میخواهیم چیزی بر آن بیفزاییم که اگر میگفت اگر آنهایی که میگویم هدایت باشد باز هم نمیپذیرید یعنی حرفهایی که شما میزنید کل آنها ضلالت است و یک نکته مثبت هم در فرهنگ شما نیست یعنی صفر و صدی است، از بیخ میخواهیم عوض کنیم. میگوید اولاً من نگفتم صفر و صدی است و در فرهنگ شما هم حرفهای حساب و الهی از قبل هست. دوم؛ دارم سؤال میپرسم حتی اگر پیشنهاد من یک چیزی بر هدایت شما بیفزاید و نکات شما را مثبت کند باز هم نمیپذیرید؟ اگرش هم «لو» است. اگری به این معنا نیست که من از الآن داریم با شما طی میکنم! آخه گاهی اوقات ما یک اگر میگوییم ولی اگری که به طرف داری میگویی جواب آن معلوم است. اگر من از تو بهتر باشم باید بعداً فلان کار را انجام بدهی، در حالی که او بعداً میفهمد تو عقیدهات این است که تو از این بهتر هستی و این اگر را یک تعارفی زدی. و الا از نظر تو اگرت اگر نیست، بدون اگر است محتوای آن اگری و شرطی نیست. میگوید اگر من بردم، یک شامی باید بدهی، یعنی من از الآن خودم را برنده میدانم شام را باید بدهی. اینجا یک وقت میگوید حتی اگر، اگری که ما با شما موافقت میکنیم که احتمال آن 5 درصد است، 10 درصد است، حداقل 3تا تواضع و ادب، در این گفتار هست که خداوند میفرماید همه انبیاء آمدند گردنکلفتها جلوی آنها ایستادند. الآن هم همینطور است مگر توی انقلاب ما در خود ایران همینطور نبود؟ همین شاه، صدام، آل سعود چه کسانی هستند همین مترفین هستند. همهشان میگویند چرا اوضاع را بهم زدید؟ شاه به امام میگفت چرا مملکت را بهم زدی؟ صدام میگفت که آقای خمینی آمده میخواهد منطقه را بهم بریزد. آل سعود دارد صریحاً میگویند، همین دیروز آمریکا را آنجا دعوت کردند و به تمام حکومتهای عرب هم گفتند وابستگانشان آنجا بیایند که به حساب خودشان میخواهند یک تصمیمی علیه ما بگیرند، بهترین جایزهاش را به ترامپ داده، و حرف همهشان این است که ایران، انقلاب اسلامی منطقه و جهان اسلام را چرا بهم ریخته و 30 و چند سال است دارد بهم میریزد. آنها هم همین را میگویند، میگویند «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ» ما همان خط را داشتیم میرفتیم تو چه کارهای آمدی تمام چیزها را داری بهم میریزی؟ این هم مؤدباه/ شروع صدور انقلاب همین است. آیا من را پس میزنید؟ حتی پیشنهادهای ما را نمیشنوید؟ آیا حتی اگر برای شما چیزی هدایتبخشتر و راهگشاتر از آنچه که از پدران و مادرانتان به شما رسید برای شما هدیه آورده باشم. آن را تازه کلاً نمیکند. بعد آنها چه میگویند وقتی خلع سلاح میشوند و دیگری جوابی ندارند؟ «قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ» (زخرف/ 24)؛ به همه انبیاء رُک میگفتند ما به این حرفهایی که شما میزنید کافریم! اصلاً بحث سنتها و ساختارشکنی بازی بود و اداست، ما این حرفهای شما را قبول نداریم و این حرفها خطرناک است. پس یک تحجّرشکنی، سنت سیاسی پیامبر و همه پیامبران. ضمن احترام به مباحث. من همین جا یک توضیحی بدهم بعضیها فکر میکنند ساختن امت اسلامی، تمدن اسلامی و جامعه دینی و حکومت دینی، صفر و صدی است یعنی آنچه که وضع موجود است از بیخ، سکولاریستی، کافرانه، ملحدانه است باید از صفر همه چیز اصلاح شود، اصلاً چنین چیزی نه ممکن است نه مفید است، مفید برای این که خداوند نمیخواهد همینطور یک جامعه آماده اسلامی داشته باشد بدون تلاش و زحمت، کل این پروژه یک امتحان و یک سلوک است. خب اگر خداوند یک چنین جامعهای را بدون مقدمات میخواست خودش چنین جامعهای را میساخت. خداوند در قرآن میفرماید ما اگر میخواستیم میتوانستیم همهتان را کاری کنید که مؤمن باشید و بدون احتیاج به این چیزها، همه همینطور تا آخر ذاتاً مؤمن باشند! این را نمیخواهیم. این پروژه اصلاح و تعلیم و تربیت، تهذیب نفس و تعلیم کتاب و حکمت و انقلاب و جامعهسازی و اصلاح حکومتها و سیاست و اقامه قسط، کل این پروژه خودش هدف است. نه این که همه اینها وسیله است برای این که یک جامعه صددرصد درست و آماده آن ته داشته باشیم. خود این مقدمات جزو اهداف است. چون شما جامعه صددرصدی اسلامی، توحید عدالت مطلق نداریم و ماها نمیتوانیم داشته باشیم. بعد بگوییم خب نمیشود پس چرا این همه تلاش؟ گرفتاری؟ جنگ اعصاب؟ مشکلات چیست؟ خود همینها هدف است. این پروژهای که ما انسان باید تکامل پیدا کنیم و ساخته شویم. کل همین ابتلائات خودش هدف است. خداوند میفرماید باید معلوم شود کدامهایتان مجاهد و اهل صبرید و کدامتان نیستید. اینها صریحاً آیه قرآن است. ما خیال میکنیم آن نتیجه نهایی را فقط خدا میخواهد بعد به ما میگوید بدوید آن جامعه را بسازید اگر نشد... نه آقا، خود همین دویدنها هم جزو هدف است. بدوی شکست بخورید، پیروز شوید، فقر، غنا، بیماری، سلامت، پیروزی، شکست، همینها خودش پروژه است و در این پروژه فرد و جامعه دارد ساخته میشود، بخشی هم تحقق آن اهداف است. همهاش هست یعنی در واقع، هم وسیله جزئی از هدف است، هدف هم جزئی از وسیله است در آن فلسفه خلقت. مگر نمیگوید ما شما را آفریدیم «إلا لیعبدون» هدف، عبد شدن ماست، عبد کیست؟ عبدی که هر وقت در هر موقعیتی قرار گرفت ببیند مسیر درست به سمت خدا کدام است به وظیفهاش عمل کند همان مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه. بله نتیجه هم مهم است ولی آنچه که اصالت دارد این است که من باید درست عمل کنم. در هر موقعیتی که قرار میگیرم شکست یا پیروزی، فقر و غنا، من باید در آن موقعیت درست عمل کنم. این هدف خلقت است. آن وقت یک آثار و برکاتی هم در دنیا و هم در آخرت، برای دیگران هم خواهد داشت. من باید خودم را نجات بدهم. چطوری باید خودم را نجات بدهم؟ یکی اصلاح خودم و یکی تلاش برای اصلاح دیگران، این میشود نجات من. تلاش برای اصلاح دیگران، یک بُعد آن سیاست است، یکی هم اقتصاد است آن هم جزو پروژه اصلاح خود است. اصلاح دیگران، امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه، انقلاب، جهاد، تلاش، انتقاد، آن هم پروژهای است که اصلاح دیگران و اصلاح جامعه است ولی در عین حال، هدفش اصلاح و تکامل خودم هست. من اگر وارد پروژه امر به معروف و نهی از منکر، و فعالیتهای سیاسی اجتماعی بشوم خودم کاملتر میشوم اگر خودم کاملتر بشوم این کار را میکنم منتها خودت چگونه کاملتر میشوی وقتی به تکامل دیگران، تکمیل دیگران کمک کنی. این است که هدایت از سیاست جدا نمیشود، اخلاق از اقتصاد جدا نمیشود، در بازار میروید نه برای این که فقط سیر شوید تو وارد بازار میشوی برای این که سیر بشوی و دیگران و گرسنگان را هم سیر کنی. و این وسط، با توجه به ضوابط و ارزشهای الهی سیر بشوی و سیر بکنی یعنی خودت رشد کنی. در سیاست هم همین است. تشکیل خانواده میدهی، ازدواج میکنی. خب ازدواج یک لذائذ و منافعی دارد و یک زحمات و مشکلاتی دارد. وارد سیاست هم بشوید همین است، وارد اقتصاد هم بشوی همین است وارد عرصه علم و رقابت علمی هم بشوی همین است اصلاً وارد هیچ کدام از اینها هم نشوید همین است. فکر میکنید اگر کسی بگوید من اصلاً وارد جامعه نمیشوم حتی خانواده تشکیل نمیدهم ازدواج نمیکنم، در بازار نمیروم، وارد سیاست و اقتصاد هم نمیشوم خرجی هم میدهم، من فقط در خلوت میخواهم بنشینم و عبادت کنم! فکر میکنی رشد میکنی؟ نه،بخشی از رشد تو بیرون از خلوت تحقق پیدا میکند بخشیاش هم در خلوت. لذا هم خلوت از ما خواستند هم جلوت. هم تنها اندیشیدن و تنها بودن و تنها اشک ریختن در محضر خدا اشک ریختن را از ما خواستند و هم در جمع خروشیدن، خدمت کردن، فدا کردن خود، ایثار کردن، هر دو، هدفش رشد من است و من مسئول رشد خودم هستم. خودم را باید نجات بدهم، منتها رشد من از مسیر ارشاد دیگران و رشد دیگران هم میگذرد. اصلاً شما وقتی اینطوری به سیاست و هدایت نگاه کنید چطوری میشود اینها را از هم جدا کرد. اخلاق و سیاست چطور میشود از هم تفکیک شود؟ ولی عرض کردم معنیاش هم این نیست که این دیدگاه که متأسفانه هم مخالفین بعضیهایشان این برداشت را دارند و میگویند همه حرفهایی که در ساختن سیاست اسلامی، جامعه دینی میگویید همه اینها تخیّل و اوهام و خرافات است و ایدهآلیسم است. از یک طرف هم یک عده بچه مسلمانهایی که متأسفانه توجه ندارند فکر میکنند امام زمان(عج) که تشریف میآورند کل تمدنهای عالم کلاً سوزانده خواهد شد و دوباره از صفر همه چیز شخم زده میشود و همه چیز از صفر شروع میشود. ما اصلاً چنین چیزی در روایات نداریم. چنین چیزی ممکن نیست انبیاء هم چنین نکردند پیامبران و انبیاء آمدند جامعه موجود را نگاه میکنند میگویند در عقاید و افکار، در اخلاق و مناسبات اجتماعی انسانی و در سیاست و اقتصاد و حاکمیت و روابط بینالملل، در هر کدام از این عرصهها درون و بیرون این نکات مثبت است اینها درست است و با ارزشهای اسلامی سازگار است، فطری است، توحیدی است، تعالیم انبیاء قبل است، سنتهای خوب است درست است، همه اینها تأیید و ابقاء. یک بخشهایی صددرصد با آنها در تناقض است و با آنها نمیشود زندگی دینی و رشد داشت آنها باید محو شود منتها بعضیهایش را میشود یک مرتبه محو کرد یک مرتبه کردند، بعضی هایش تدریجی بوده، مثلاً بتپرستی را پیامبر همان اولی که وارد میشدند شرط مسلمانی این بود که دیگر نباید بت بپرستید باید بتها شکسته شود خودتان بشکنید، خودتان هم دلتان نمیآید کسی باید اینها را بشکند. چنان که بعضیها آمدند گفتند ما نمیخواهیم با تو بجنگیم بالاخره عادت کردیم، مثل معتادها میگویند میشود ده روز در میان یک پوکی بزنیم! میگفتند میشود ما یک روز بیاییم مسجد نماز بخوانیم یک روز هم با بتهای خودمان، علنی هم نه، در خانهمان با بتمان خوش باشیم و یک نوستالژی بتپرستی داشته باشیم! پیامبر(ص) میفرمودند نه نمیشود. خب بتپرستی را محکم کوبید اما دید بعضی از محرمات دیگر را نمیتواند اینطور بکَند. به تدریج؛ مثلاً شرابخواری را همه مست کردند مثل الآن. این جزیرهالعرب همه خصوصیاتش مثل مدرنیته الآن بوده، اینها که میگویند سنت مدرینته، یعنی سنت قبل از سنت، یعنی عصر جاهلیت قبل از اسلام بوده، کل تمدن مشرکین جزیرهالعرب، شرک در عقاید، خشونت، مدام جنگ، ترور، وحشیگری، جنگهای قبیلهای. شهوت، زنا، لواط و مفاسد جنسی، مشروب هم که عرض کردم و قمار. و اشراف قریش سرمایهداری فاسد. الآن جهان مدرن و مدرنیته الآن غیر از این 5تا چیست؟ یکی به ما بگوید! همین الآن در جامعه سرمایهداری که نماد آن آمریکاست و سه – چهارتا کشور اروپای غربی یا مرکزی، چطور جوامعیاند؟ سکس و زنا، لواط و مفاسد جنسی، شراب، مشروبات الکلی جزو لاینفک زندگی است اصلاً آب نمیخورند اغلب فقط مشروب است. رابطه سالم اخلاقی و جنسی و خانوادهای تقریباً وجود ندارد خب این دوتا عین عرب جاهلیت است. در عرب جاهلیت زنان حتی برای پول هم فحشا نمیکردند یک عده برای پول بود و این ارزش بود. مادر معاویه، مادربزرگ یزید زن ابوسفیان جزو اشراف بود ولی وقتی قافلهها و کاروانهای تجاری ثروتمند آمدند بعضیها گفتند بالای خانهشان پرچم میزدند که یعنی ما اینجا پذیرایی جنسی هم داریم! مادر معاویه با خیلی از اشراف، تاجران بینالملل، کمپانیهای آن موقع علناً رابطه داشت. الآن یک فرهنگی هست که اگر کسی دوست دختر یا دوست پسر نداشته باشد باید شرمنده باشد که تو چه عیبی داری که دوست نداری؟ یا زنی که حجاب دارد، دختر باحجاب را، البته الآن آشنا شدند ولی قبلاًها میگفتند این کچل است، دختره یک مشکلی دارد کچل است خودش را میپوشاند! خیلی زشت است! عرضه ندارد! دوست پسر ندارد! اینها ضعف تلقی میشد. نه این که، چون خیلی زیباست خودش را میپوشاند و برای خودش حریم قائل است. در جاهلیت عرب اینطور بود و در جاهلیت مدرن هم الآن همینطور است. یکی هم خشونت. جنگهای قبیلهای مدام سر کوچکترین بهانهای. الآن هم همینطور است تمام دنیا پر از خشونت و جنگ است. شراب، که حالا آن موقع شراب بود و حشیش بود، الآن مواد مخدر صنعتی جدید و مشروبات جدید و متنوع هم هست. اصلاً سبک زندگی جاهلیت مدرنیته عین سبک زندگی جاهلیت اولی و عرب مشرک قبل از اسلام بود، در عقاید، در سبک زندگی، اقتصاد، خانواده و همه چیز و جنگ و صلح آن. ابزار و تجهیزات و تکنولوژی تغییر کرده است و الا محتوا همان است. خب پیامبر اکرم(ص) آمدند واقعیت آن جامعه را تقسیم کردند گفتند این بخشهایش اسلامی است باشد، احسنت. مثلاً حاتم طایی سخاوت دارد درود بر سخاوت تو، ولی مرگ بر شرک تو. نمیگوید سخاوت تو هم سخاوت مشرکانه است مردهشور سخاوتت را هم ببرد با آن شرک تو! این را نگفتند، گفتند سخاوت تو یک سخاوت اسلامی است. پرستششان. گفتند طواف دور این خانه کعبه درست است قبول است اما با این بخشی که آنجا بت میگذارید و خدا را تبدیل به خدایان کردید و خدایان را هم از آسمان به زمین مجسمه و مادی کردید، چون ماتریالیست هستید و میگویید خدا را باید ببینیم و توحید را هم نمیفهمید چون توحید مشهود و ملموس نیست توحید یک مفهوم معقول است که شما اهل عقل نیستید، بتها باید نباشد. چگونه طواف میکردند؟ زن و مرد لخت مادرزاد میشدند دور خانه خدا میچرخیدند سوت و کف میزدند! قرآن تصریح میفرماید که کف میزدند، سوت میزدند و دور خانه بتها میچرخیدند که خدایان به آنها توجه کنند! خب قرآن گفت اصل طواف درست است، اما نه اینطور طواف، شعار درست است اما نه اینطور شعارها، نه برهنه. یک چیزی شنیده بودند که نباید لباس دوخته تنشان باشد، دیگر هیچی تنشان نمیکردند! لباس احرام هم نبود. سوت و کف هم به عشق خدایان و خدا، جشن عرفانی برای آنها بود، قصد فساد جنسی دور خانه خدا که نداشتند اینها به عشق خدا این کارها را میکردند خداپرستی منحرف! خب الآن هم هست اما یک چیزهاییشان را به تدریج حذف میکردند. مثلاً شرابخواری ناگهان تحریم نشد چون مردم با مشروب عادت کرده بودند به آنها میگفتی الآن باید مشروب را ترک کنید نمیشد! بردهداری، اصلاً برده مثل ماشین الآن بود همه جای دنیا نه فقط مکه. تمام جهان، هند، چین، روم، یونان، شرق، غرب، همه جا، ایران، اصلاً اقتصاد و نظامیگری و تمدن، بر اساس نظام بردهداری بود. پیامبر که نمیتوانست بگوید کلاً بردهداری ممنوع و حرام! مثل این که یک کسی الآن بیاید بگوید کلاً استفاده از برق و ماشین ممنوع و حرام! خب کسی اصلاً گوش به حرفت نمیکند امکان ندارد. لذا پیامبر(ص) آمد اول شروع کرد سراشیبی را به سمت آزادی بردگان قرار داد. اسلام در فقه شیعی میدانید ما کتابی به نام کتاب بردگان نداریم. کتاب عِتق داریم، عِتق یعنی آزادسازی بردگان. کتاب فقهی ما، عنوانش هست آزادی بردگان. نه بردهداری! و به هر بهانه، میگوید فلان گناه را کردم، گناه کردی برو برده آزاد کن! ماه رمضان دارد میآید روزهات را خوردی؟ باید بروی برده آزاد کنی. یک پاداش بزرگ برده آزاد کردن است نه برده گرفتن. در اسلام هیچ جا برده گرفتن توصیه نشده، نه ثوابی دارد نه هیچی. اما آزاد کردن بندگان توصیه شده. خب نمیشود یک دفعه کل آن را حل کرد. هفت نوع بردهداری بود که همه را اسلام حرام کرد. یک نوع آن که اسیر جنگی با شرایط خاص، در مواضع خاص و با رعایت حقوق و ضوابط و با هدف رهایی و رشد بردگان بود. یا مثلاً حجاب، که حجاب اول اسلام واجب نشد چون نمیشد اول به زنان عرب و آن جامعه مشرک گفت که یک مرتبه همه زنان باید پوشیده شوند که مردان در خیابان شما را دید نزنند! تو وقتی به خیابان میآیی آرایش میکنی و بدنت را نشان میدهی مرد به چشم انسان به تو نگاه نمیکند به چشم ماده و مؤنث نگاه میکند، میخواهد از تو لذت جنسی ببرد. بهرهکشی جنسی و استثمار جنسی. حالا این را پیامبر(ص) صریح بیاید استدلالهای حجاب را بگوید، خب بگوید! چهارتا زن روشنفکر و فهمیده میپذیرفتند اما زنان جامعه جزیرهالعرب که اغلب هم بیسواد بودند کی میپذیرفت؟ لذا پیامبر(ص) از اول گفت که بتپرستی باید کنار برود چون اصل توحید با این منافات دارد. اما نتوانست بگوید که کلاً بردهداری ممنوع! کلاً حجاب همین الآن واجب و مشروب هم همین الآن کلاً یک مرتبه فردا لب نزنید! نمیتوانست بگوید. آیه آمد از این به بعد وقتی که نماز میخوانید مست نباشید. «لاتقربوا الصلوة و أنتم سُکاری» شمایی که میخواهید نماز بخوانید قبل از آن مشروب نخورید. خب اول اینطوری میآید برای این که کسی به حرف گوش نمیکرد. اصلاً امکان نداشت که بگویی زندگی بدون مشروب و الکل، و بدون سکس و زنا و بدون جنگ و خشونت، و بدون ربا، برای جامعه جزیرهالعرب معنا نداشت. همین الآن هم برای تمدن غرب زندگی بدون اینها معنا ندارد. یکی از شاهان بعضی از حکومتهای همان موقع که شکست خوردند و تسلیم شدند، آمد بخاطر این که شکست خورده بود مسلمان شود پیامبر(ص) یک هیئتی را فرستادند گفتند اینها بیایند با مردم شما صحبت کنند که اسلام را به آنها عرضه کنند ما کسی را به مسلمانی مجبور نمیکنیم. اسلام را به آنها عرضه کنند تو جلوی آنها را نگیر، و خودت هم فلان! گفت ببین من خودم مسلمان میشوم به شرط این که در زندگیام تغییر پیدا نشود! دست از سر من بردار و به من نگویید مشروب نخور، زنا نکن! من بدون اینها نمیتوانم. من با اینها مسلمانم! با مردم ما هم هر کاری میخواهی بکنی برو بکن فقط علیه من آنها را نشورانید! از این شرطها گذاشت. یا وقتی که مغولها به ایران آمدند چون برخی از اینها بعد از چند دهه علمای ما آنها را مسلمان و شیعه کردند یکی از قدرتمندان بزرگ مغول که در دنیا در اروپا و آسیا پیشرویهای بزرگی داشت این با یکی از علمای شیعه ایرانی با او بحث میکند و میگوید اسلام اینطوری است و... میگوید اسلام خیلی دین خوبی است، عدل آن، توحید و... ولی راستش را بخواهید من وقتی بودایی بودم همچین بودایی چیزی هم نبودم، از این بودایی الکیها بودم! من را مسلمان نکن و دست از سر من بردار! برو بین مردم، اینجاهایی که تحت قدرت من است میخواهید اسلام و شیعه را بگویید من هرچه گوش کردم دیدم حرفهایت خیلی خوب است حرفهایت درست است، اما من یکی از زنهای متعدد نمیتوانم دست بکشم، از مشروب نمیتوانم دست بکشم، تفریح اصلی من قمار است، اینها را چیز نگو. آن عالِم اسلامی میگوید خیلی خب تو خودت اهل اینها نیستی مانع مردمت نشو! او به این شرط میپذیرد! میگوید من مسلمانم ولی اینطوری. - او هم توی دلش میگوید جرأت که نمیکند – میگوید این اسلام به درد خودت میخورد لااقل مانع مسلمانی دیگران نشو. به او میگوید بله همین که تو گفتی، این هم بالاخره یک سطحی از اسلام است! ببینید تصور این که بگویند ما الآن یک حکومتی تشکیل دادیم دهه چهارم هستیم بالاخره همین شد، حکومت اسلامی و جامعه اسلامی. بله، شد و نشد، یک جاهایی بیشتر شد یک جاهایی کمتر شد ما مدام باید تلاش مستمر بکنیم که هرچه بیشتر بشود. اما این تصور که وقتی یک جایی جامعه و حکومت اسلامی است دیگر صددرصدی است یا صفر است یا صد است غلط است، واقعبینانه نیست، ایدهآلیستی است، تخیّلی است، یعنی تهش تن دادن به شکست اسلام، به این که اسلام نمیشود! اسلام میشود و اسلامی بودن مراتب دارد. دوم این که، وقتی صفر و صد گفتید یعنی میگویید یا همه چیز در جهان باید درست شود حکومتها و تمدنها از صفر. یا نه؛ یا توحید کامل است یا شرک کامل است. اصلاً اینطوری نیست. ارزشها مطلق هستند سیاه و سفید هستند، ولی آدمها جوامع بشری، تمدنها، سیاه و سفید نیستند. ما و شما سیاه و سفید نیستیم همه ما خاکستری هستیم. بعضیها خاکستری متمایل به سیاه، بعضیها متمایل به سفید. بعضیها صبح سفیدترند عصر سیاهتر میشوند! بعضیها ماه پیش سیاهترند حالا سفیدتر شدند. آخرش باید ببینیم چه میشود؟ خود قرآن هم میفرماید شما اکثرتان اینطوری هستید «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا» (توبه/ 102)؛ اکثرتان اینطوری هستید که عمل صالح و عمل فاسد را با هم هردویش را دارید، یعنی هر روزتان را نگاه کنید چندتا ثواب و چندتا گناه دارید! شما که نه عادل مطلق هستید و نه فاسد مطلق هستید. اینها را تفکیک کردند. ببینید پیامبر اکرم(ص) معاذبنجبل را برای یمن میفرستند، بعضی از مهاجرین و انصار آمدند بدرقهشان میکنند پیامبر اکرم(ص) یکی از آخرین جملههایی که به او میگوید این است که «یَا مُعَاذُ عَلِّمْهُمْ کِتَابَ اَللَّهِ» کتاب خدا و معارف الهی را به آنها آموزش بده «وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَى اَلْأَخْلاَقِ اَلصَّالِحَةِ» جامعه را به لحاظ اخلاقی رشد بده، اینهایی که میگویند دولت و حکومت، فقط مسئول امنیت و اقتصاد است نباید کاری به اخلاق و فرهنگ داشته باشد آن دولت لائیک و سکولار است، دولت اسلامی مسئول قسط و عدالت اجتماعی، امنیت همه، حقوق مادیشان، تأمین زندگیشان هست، در کنارش مسئولیت فرهنگی و اخلاقی دارد. «عَلِّمْهُمْ کِتَابَ اَللَّهِ» یکی از وظایف حکومت این است که پیام انبیاء و پیام حکومت را درست در سطح جامعه آموزش بدهد و فرهنگ دینی را درست منتشر کند. «وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَى اَلْأَخْلاَقِ اَلصَّالِحَةِ» تأدیب و تربیت اخلاقی اجتماع، حکومت باید توضیح بدهد هر دولت و هر مجلسی که من در این دو سال، چهار سال، پنج سال، در این برنامه پنجساله من سطح اخلاق صالح اجتماعی را چقدر و چگونه ارتقاء خواهم داد؟ حکومت در برابر مسائل اخلاق صالحه مسئولیت دارد، در برابر دین و معرفت دینی، بعد هم میگوید فقط ایجابی نیست بُعد سلبی هم دارد – این را دقت کنید الآن شاهد مثالم این است - «...وَ أَمِتْ أَمْرَ اَلْجَاهِلِیَّةِ» بمیران هرچه که متعلق به فرهنگ جاهلیت است، شرک و خرافه و جهل و ظلم و عقبماندگی و فسق و فساد، اینها را بمیران و با اینها مبارزه کن. الّا؛ یک إلّا دارد، همة «أَمْرَ اَلْجَاهِلِیَّةِ» نباید از بین برود «إِلاَّ مَا سَنَّهُ اَلْإِسْلاَمُ» مگر آن بخشی از ارزشها و واقعیتهای ماقبل انقلاب و دوره جاهلیت که اسلام آنها را تأیید و امضاء کند. یعنی چه؟ یعنی صددرصد آنچه که قبل از اسلام و در جوامع غیر اسلامی هست، صددرصد آن باطل نیست که بگویی از بیخ باید همه آن از بین برود. نه، یک چیزهایی است که جزو «مَا سَنَّهُ اَلْإِسْلاَمُ» است، اسلام آنها را تأیید و امضاء میکند و جزء سنت اسلامی هم هست. همین الآن شما بروید در یک جامعه غیر مسلمان وارد شوید، نباید بگویی این جامعه از بیخ و از اساس، همهشان فساد و گند و کفر و شرک و ظلم است و همهاش باید از بین برود هرگز اینطوری نیست «إِلاَّ مَا سَنَّهُ اَلْإِسْلاَمُ» در آن جامعه بروید میبینید یکسری از ارزشهای اسلامی هست. خب الآن جوامع و شهرهایی هستند که مسلمان نیستند و از ما کمتر دروغ میگویند. من دیدم. به اندازه ما دروغ نمیگویند. در بازار به اندازه ما کلاه هم را برنمیدارند. خب در این بُعد او اسلامی است یا من اسلامیام؟ من مسلمانم، او اسلامی است! او عملش حُسن فعلی دارد، حالا حُسن فاعلی یعنی این که آن فاعل انگیزهاش چیست یک بحث دیگری است، ممکن است حُسن فاعلی نداشته باشد یعنی انگیزه خوبی نداشته باشد برای منافع مادی خودش است اما بالاخره این عمل، عمل درستی است. شما این حُسن و قبح فعلی و فاعلی را حتماً در ذهنتان در اخلاق اسلامی تفکیک کنید، هر عملی هر کس فرد یا جامعه، یکی به عملش نگاه کند یکی جداگانه به عامل. عمل را جدا از عامل بررسی کنید که آیا این عمل، حُسن یا قبح اخلاقی دارد یا ندارد؟ مثلاً کمک به مظلوم خودش یک عمل خوبی است هرکس بکند. این عمل خوب است، ظلم به او، این عمل بدی است هرکس با هر نیتی میخواهد بکند. خب حالا عمل را ارزشگذاری کردی؟ مثلاً رفتی در یک جامعهای میبینی نظم اجتماعی، رعایت حقوق همدیگر، حقوق همسایه، کنترل قیمتها، همه اینها ارزشهایی است که اسلام دعوت میکند و اینها هست به عنوان عمل میگویید این حُسن فعلی یا عملی دارد این عمل، عمل اسلامی است. حالا سراغ عامل میآیید. عامل کیست؟ آن فرد یا جامعهای که دارد به این سبک عمل میکند. آیا آن عامل مسلمان و اسلامی نیست؟ نه، ممکن است نباشد. ممکن است واقعاً مشرک خرافی ملحد باشد، در موارد دیگر هزارتا مفاسد اخلاقی دارد ولی این عمل، عملی است که اسلام تأکید کرده است. اسلام راستگویی را تأیید میکند و دروغگویی را نفی میکند. اسلام، عدالت در بازار را یک عمل اسلامی میداند ولو غیر مسلمان انجام بدهد این عمل اسلامی است. عکس آن، ما مسلمانیم ولی یک عمل غیر اسلامی انجام میدهیم یعنی کلاه همدیگر را برمیداریم! این عملِ من مسلمان غیر اسلامی است آن عمل غیر مسلمان، عمل اسلامی است. این راجع به عمل. حالا میآییم سراغ عامل. یعنی تو میگویی عمل او از من بهتر است یعنی او از من بهتر است؟ یعنی منِ مسلمان شیعه اثنی عشری، نماز و روزه، یعنی آن کسی که کافر است از من بهتر است؟! نه آقا، در همین یک بُعد عمل او از عمل تو بهتر و اسلامیتر است نه در همه ابعاد. تو هم باز یک جای دیگری عملی داری که عمل تو اسلامی است و عمل او غیر اسلامی است. این عمل. اما عامل چه؟ به انگیزه و نیت عامل است که هدفش چیست؟ ممکن است یک کسی یتیمخانه راه بیندازد یک عالمه به جامعه خدمت کند ولی هدفش این باشد که رئیس شود، محبوب قلوب باشد، خدمت میکند ولی هدفش این است. مثلاً رأی بیشتر بدهند! خب عملت اسلامی است، خودت اسلامی نیست، هدفت اسلامی نیست. از آن طرف، یک کسی نیتش خدمت به خلق برای خداست، نیتش درست است و حُسن فاعلی دارد، فاعل درست است اما عملی که انجام داد یک عمل فاسد بود. پس ما عمل و عمل را از همدیگر تفکیک میکنیم. وقتی عمل را داریم بررسی میکنیم «اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ و مَن عَمِل» نگاه نکن چه کسی دارد این حرف را میزند و چه کسی دارد این کار را انجام میدهد وقتی داری حُسن و قبح فعلی و خود عمل را بررسی میکنی بگو این عمل، این حرف، حرف درستی است ولو یک کافر گفته، این حرف درست است. این ابزار را یک کافر و یک مشرک، یک بیدین اختراع کرده است این ابزار به درد بشر میخورد این ابزار چیز خوبی است. میشود با آن به بشر خدمت کرد. اگر با همین ابزار خیانت کردی، تو خائنی. نه ابزار. خدمت کردی تو خادمی نه ابزار. این ابزار به درد خدمت و خیانت هردویش میخورد. تو خادم یا خائن هستی. اما یک وقت داری راجع به اهداف فاعل و کننده بحث میکنی اینجا اتفاقاً روایت داریم که فقط نگاه نکن چه میگوید ببین چه دارد میگوید؟ این هم دقت کنید. چون اینجا دارید راجع به فاعل بحث میکنید که آیا این را بپذیرم؟ نپذیرم؟ با اینها باشیم؟ با آنها نباشیم؟ این دشمن است؟ دوست است؟ اینجا کننده و گوینده باید توجه داشته باشد. اینها از هم تفکیک میشود. پس حواستان باشد پیامبر(ص) فرمود آنجا میروی امر جاهلیت هرجا دیدی بمیران مگر آنچه که اسلام قبول دارد. اسلام چه را قبول دارد؟ هر چیزی آنجا دیدی، ساختار، تشکیلات و امکاناتی که به درد عدالت میخورد، به درد گسترش توحید میخورد اخلاق صالحه را تقویت میکند، از کفر و ظلم و خشونت را دفع میکند و کم میکند، یک دفعه آنها را از بین نبری. از ژاپن تا آمریکای لاتین، هرکجا که رفتی نکات اسلامی در زندگیشان دیدی آنها را نباید از بین ببری و آنها را باید تقویت کنی بگویی این بُعدش اسلامی است. لذا الآن در هر جامعه، در هر خانواده و در هر کشور، راجع به هر فرد، حتی من و شما، برای هر کسی باید یک کارنامه باز کنید و نمرههای متعدد بدهید. اینجوری که کلاً این بد است، این کلاً خوب است! ما چنین کسی و چنین جامعهای را نداریم که کل آن خوب و اسلامی است و کل آن بد و ضد اسلامی است. باید نمره بدهید. بگویید صفات اسلامی، ارزشهای اسلامی مثلاً صدتاست، یکیاش مثلاً صدق است، امانتداری است، محبت و عشق و عاطفه است، منطقی بودن است، نرمش است، عبادات است، همه اینها را بگویید، البته همه اینها در یک سطح نیست، بحث آن بالاتر است به حَسَب ارزشمندی آن ارزش، به هر فرد، هر خانواده، هر شهر، هر ملت، هر تمدنی میشود نمرههای جداگانه داد. مثلاً بگویید من رفتم فلان شهر، فلان کشور رفتم 6تا صفت اسلامی در اینها هست که نمرهشان 18 است ولو مسلمان هم نیستند و برای دنیا هم انجام میدهند برای خدا نیست ولی خب فواید دنیویاش را که میبینند فواید اخرویاش را نمیبینند. نتایج اخرویاش را نمیگیرند نتایج دنیویاش را که میگیرد. چون شما وقتی راست میگویید هم فواید دنیوی گیرتان میآید همه به شما اعتماد خواهند کرد و دوستانتان بیشتر میشوند دیگر لازم نیست قسم بخوری، تا بگویی همه میگویند درست است، به تو بیشتر اعتماد میکنند و بیشتر به تو رجوع میکنند. فواید دنیوی دارد. یک فواید اخروی هم دارد. اگر کسی فقط دنیا را قبول دارد مادی است فواید دنیویاش را میبرد. جامعهای که کمتر دروغ میگوید راحتتر زندگی میکنند. جامعهای که خشونت کمتر باشد کمتر آثار خشونت را میبیند و راحتتر است. اگر خدا و آخرت را قبول دارید نتایج اخرویاش که اصل آنجاست و ابدیت است، اگر قبول نداری و میگویی من خدا و آخرت را قبول ندارم خب چیزی را که قبول نداری نخواهی دید و نخواهی داشت! نتایج آخرتش را نمیبینی، ولی نتایج دنیاییاش را که میبینی. ما باید به هر دوی دنیا و آخرت توجه کنیم. حضرت امیر(ع) مالک را به مصر شمال آفریقا فرستادند که بین راه شهید شد، به او فرمودند که حواست باشد قبل از تو حکومتهای متعددی بودند خوب یا بد. بعضی از این حکومتها خوب حکومت کردند، ولو مسلمان نبودند. این در نهجالبلاغه فرمان مالک اشتر است. نکند آنجا بروی و بگویی هم از بیخ، هرچه که هست باید نابود شود. نه، یکسری فضایل اسلامی و الهی است آنها را تأیید و حمایت کن. بعضی از آدمهایشان که در جامعه آنها بودند مسلمان نبودند ولی آدمهای درست و صالح و مصلحی بودند آنها را دفع نکن جذب کن. در عین حال صددرصد انقلابی بودن.
و یکی هم که باز در اینجا اشاره میشود این صفت ثابت همه انبیاء و اولیاءست که شما اگر میخواهید یک جامعه اسلامی سیاسی بسازید و جامعهتان را درست کنید باید آنها تو را باور کنند و به تو اعتماد کنند که یک) تو طهارت اقتصادی داری به لحاظ اقتصادی نجس نیستی. چرا خداوند میفرماید تمام انبیاء وقتی سراغ امتهایشان میآمدند همزمان با دعوت به توحید و عدالت و حتی قبل از آن، برای این که مردم باور کنند این نیامده از این نمد یک کلاهی برای خودش درست کند این آمده به مردم خدمت کند نیامده سواری بگیرد. وقتی آمدند خداوند به همهشان این جمله را میفرمایند که «و ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ» (شعرا/ 145)؛ همه انبیاء آمدند به مردم به ملتها در طول تاریخ گفتند آقایان، خانمها من نیامدم ارباب شما بشوم. نیامدم بگویم آنها از روی شانههایتان پایین بیایند من سوارتان شوم! نیامدم بگویم حالا که من میخواهم شما را نجات بدهم و به بهشت ببرم شما سهم اضافی از دنیا و بیتالمال به من بدهید بیشتر از شما باید بخورم، بیشتر از شما باید بپاشم، بیشتر از شما باید تفریح کنم. من نمیگویم در برابر خدمتی که به شما میکنم در تعلیم و تربیت و جهاد، شما در برابر آن به لحاظ اقتصادی به من مدیون میشوید من مزدم را از شما میخواهم! من مزدی از شما نخواهم خواست. اصلاً یکی از شرطهایی که میخواهید بفهمید فرق این عارف قلابی یا عرفانهای قلابی با عرفانهای حقیقی چیست؟ یکیاش همینجاست. اینهایی که معمولاً مرید و مریدبازی است و دکان باز میکنند تهش یک چیزی برای خودشان میخواهند. یعنی میگوید که مرید این باش، کمکم میبینید بلند میشوند نوکریاش را میکنند، کلفتیاش را میکنند، برایش چیز میآورند بخورد، بیشتر باید بخورد و جای بهتر بنشیند، بهتر بخوابد، به لحاظ تأمین، کمکم مسائل مختلف، جنسی به هر دو معنا، بهرهور میشوند. کلاه مریدهایشان را برمیدارند و به خود دعوت میکنند. اما انبیاء و اولیاء اگر جاذبهای دارند به قول اینها کاریزما دارند، منشأ کاریزما یک مشکل روانشناختی در مخاطب است و یک تأثیرگذاری مادی به لحاظ روحی و روانی است! کاریزما نیست. کاریزما از سنخ جادو میشود و این که هست جاذبه اولیاء و انبیاء، کاریزما به مفهوم عام نیست، کاریزمای خاص با منشأ و آثار و شرایط خاص است. محبوبیت، «القلوب بیدالله». این که خداوند میفرماید: «... سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» (مریم/ 96)؛ هرکس برای خدا خالصانه خدمت به خلق بکند خداوند وُدّ، عشق و محبّت آنها را به زودی و قاطعانه سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ آن هم خدای رحمان با صفت رحمانیت خود، یک رحمت و عشق عامّی را در قلب همه نسبت به آن شخص ایجاد میکند. اصلاً یک مرتبه همه میبینند دوستش دارند. امام(ره) تملّق هیچ کس را نمیگفت یعنی اگر میرفتی میگفتی آقا چاکریم اجازه بدهید فلان... او هم بگوید خب بیا، بهبه در آغوش بگیرد، اینطوری نبود، بلکه همیشه خیلی ساکت و سرش پایین بود، ولی همه عاشق ایشان بودند برای این که او اصلاً برای این مسیر اقدامی نکرد که کسی او را دوست داشته باشد خدا کرد. بعد بچهها در منطقه، امام ندیده، داشتند شهید میشدند آخرین حرفشان این بود که اگر کسی برگشت سلام ما را به امام برساند. بگو آقا ما تلاشمان را کردیم. «... سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» خدا میگوید تو برای من عمل کن، خدمت به خلق کن ولی برای من نه برای جلب توجه آنها، من یک کاری میکنم همه عاشق تو شوند. «و ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ...» هر کجا دیدید کسانی در صحنه دینی، سیاسی، عرفانی آمدند و جلو افتادند ولی تهش یک چیز دنیوی از شما میخواهند برای خودش و برای منافع خودش، او خدایی نیست. میخواهد مرید زیاد شود، هدیه برایش خیلی بیاورند. مدام اسمش را اینطرف و آنطرف ببرند. الآن هم به شما بگویم طلبه، روحانی، هرکسی بخواهد حرفش با مردم تأثیر بگذارد باید این را باور کند که من برای خودم دنبال چیزی نیستم اگر این را در عمل ببینند بعد آنها به تو اعتماد میکنند و عاشقانه دنبال تو راه میافتند. این که قرآن میفرماید «إنّ کثیراً من الاحبار و رهبان لیأکلون اموال الناس بالباطل» بسیاری از روحانیون ادیان قبل مسیحیت، یهود، اینها اول حرفهای معنوی میزنند بعد دنبال «یأکلون اموال الناس» خوردن مال مردم بودند! با شعار دین و آخرت و اخلاق، دنبال مال مردم بودند. قرآن صریح میفرماید، و بعد میفرماید «و یسدون عن سبیلالله» آنها راه خدا را بستند، آنها نگذاشتند مردم به راه خدا بیایند، آنها مردم را بیدین کردند. همین باعث شد که امروز در غرب و کشورهای مسیحی و یهودی، شما میبینید سکولاریزم و لامذهبی رایج است و فسق و فجور ارزش میشود، بیناموسی ارزش میشود. دینی بودن یک امر غیر منطقی به حساب میآید. خداوند این را در قرآن میفرماید، میفرماید بسیاری از روحانیون مسیحی و یهودی و این ادیان الهی، لیأکلون اموال الناس بالباطل» مال مردمخور شدند و به اسم دعوت به دین و آخرت، اموال مردم را بالا میکشیدند. نظر داشتند. به اسم خدا و اخلاق و معنویت دنبال منافع خودشان بودند «و یَسّدون عن سبیلالله» راه خدا را بر مردم میبستند.
حالا آن نکاتی که عرض کردم دقت بفرمایید. نکته دیگرش این است که ما درسهایی که از پیامبر اکرم(ص) و پیامبران به طور عام و پیامبر اکرم(ص) بطور خاص در سنت سیاسیشان میگیریم، چون ما اول قرار شد از پیامبر اکرم(ص) شروع کنیم و بعد سراغ اهل بیت برویم یکی دیگر از این درسها که از کتاب، قرآن و سنت سیاسی پیامبر میگیریم این است که چه قبل از پیروزی و چه بعد از پیروزی، از این جهت برایشان فرق نمیکرد در هر دو حال، شکست و پیروزی چه آن وقتی که به اصطلاح امروزیها اپوزوسیون بودند و چه آن وقتی که پوزیشن حاکم بودند. چه وقتی که در مکه تحت تعقیب و شکنجه و جلسات مخفی در خانهها بودند، در مکه جلسات مخفی بود، چه بعد از هجرت به مدینه که حکومت اسلامی تشکیل شد و اینها در موضع حاکمیت قرار گرفتند. در هر دو حال، سنت سیاسی پیامبر(ص)، دعوت و جهاد بود، دعوت به حق و توحید و عدالت به لحاظ نظری و جهاد در راه حاکمیت توحید و عدالت به لحاظ عملی. یعنی انقلابی، انقلابی است. اگر حکومت دستش نیست انقلابی، ضد حکومت است. یعنی اول برای اصلاح حکومت تلاش میکند اگر شد، اگر نشد براندازی حکومت. اگر شد اصلاح، اگر نشد انقلاب. انقلابی پس از تشکیل حکومت که حکومت انقلابی تشکیل داده باز هم دنبال دعوت و جهاد است منتها حالا با ابزار و امکانات بیشتر از موضع حکومت. و با خطرات و آسیبهای جدیدی که قبلاً نبود. مثلاً قبلاً انقلابیون در معرض فاسد شدن به لحاظ مالی و اقتصادی و سیاسی نبودند چون تحت فشار بودند چیزی در اختیارشان نبود، ولی بعد از حکومت این خطر اضافه میشود. قبلاً بود ولی حالا این تشدید میشود. قبلاً خطر کشته شدن بود بعد از حکومت، این خطر کمتر میشود ولی خطر فاسد شدن بیشتر میشود. بنابراین جهاد و دعوت، تمام نمیشود، چه وقتی که در مکه، با یک جمع کوچک در محاصره، با یک مشت وحشی با اخلاق خشن و مشتهای قدرتمند که حاکم بر جزیرهالعرب و مکه بودند و یک مردم بیمعرفت! مردمی که سطح شعورشان این قدر پایین بود که شما درستترین حرفها را با آنها میزدید نمیفهمیدند چه میگویید! این بدتر از دشمن است. همین الآن هم ما در جامعه خودمان و همه جوامع اسلامی، یکی از موانع مردم و اقشار پخمه هستند! میدانید در روایات داریم که یکی از دلایل غیبت امام زمان(عج) همین است. ایشان باید یک وقتی بیایند که فقط طاغوتها جلوی ایشان بایستند دیگر یک بخشی از ملتها جلوی ایشان نایستند. بشریت باید به این بلوغ و رشد و آگاهی برسد، که وقتی ایشان میآید دوباره همان کاری را نکنند که با همه انبیاء قبل کردند. باز راه نیفتند توی کوچهها سنگ بزنند بگویند مجنون است، ساحر است، کاذب است، کذّاب است، فقط دشمنان بشر در برابر ایشان صف بکشند. تا میآیند ملتها بفهمند که چه میگویند. الآن سطح شعور ملتها و غرب، قرن به قرن دارد بالاتر میرود، خطرات هم بیشتر میشود ولی خدمات و آگاهی هم دارد بیشتر میشود. پس یک مانع پیامبر(ص) آن جمع کوچک فاسد اهل بخور بخور همان 5تا خصلتی که عرض کردم که بر مردم جاهل و مشرک حکومت میکردند. اصلاً اجازه نمیدادند پیامبر و پیامبران حرفی بزنند. میگفتند «إنا بما ارسلتم به کافرون» بقیهاش هم شعار بود! سنتهای ما را دارید بهم میریزید! شما میخواهید انسجام اجتماعی را بهم بریزید، انسجام اجتماعی و وحدت اجتماعی را بهم بریزید و... آخرش گفت حتی اگر حرف من بر ارزشهای جامعه شما چیزی بیفزاید، بِأَهْدَى، - همان جملاتی که عرض کردم - بیفزاید نه این که نفی کنم، باز هم نمیپذیرید؟ تهش گفت ما حوصله بحث با تو را نداریم! ما به آنچه که شما بخاطر آن فرستاده شدهای یا خودتان مدعی هستید که شما را فرستادهاند کلاً از بیخ کافریم! برو دنبال کارت. اینها مانع هستند. این تقسیمبندی برای الآن هم هست. یک عده اقلیت، صاحبان قدرت و ثروت، مترفین، نمیگذارند کار کنیم. شعار قشنگ هم پیدا میکنند سنتهای اجتماعی! انسجام اجتماعی! جامعه را مختل نکنید! افراطی نباشید! وضعیت را بهم نریزید! این شعرها چیست که میگویید «آنت شاعر» برای ما شعر و شعار میگویی؟ اینها خشن و قدرتمند هستند رسانهها و افکار عمومی دستشان است.
دوم؛ مردم نفهم، بخشی از مردم که نفهم هستند تفاوت بهترین حرف و بدترین حرف را نمیفهمند. حتی شعارهای بد را با افتخار به زبان جاری میکنند و میگویند. جامعهای که دخترش را زندهبگور میکند و سر قبر دخترش گریه هم میکند! بت میپرستد خودش هم میداند که اینها نه خودشان کارهای هستند و نه نماینده کارهایها هستند چون وقتی سؤال میکنی جوابی ندارند. توده بیمعرفت! خب پیامبر(ص) در سنت سیاسیشان نه از آنها وحشت کرد نه از اینها. کلمه حق را گفت و گفت و گفت و روشن کرد، فحش و اهانت. بعضیها میگویند حرفهای انقلابی و اسلامی بزن ولی یک جوری نزنی که به تو فحش بدهند! یک کاری نکنی که اهانت بشود! این میشود افراطیگری. خب اول برو این درس را به پیامبران بده! که میآمدند بخشی از جامعه و قدرتها را علیه خودشان تحریک میکردند. میدانید قبل از این که پیامبر(ص) ادعای رسالت کند در مکه کاملاً محترم بود همه به ایشان احترام میگذاشتند. این لقب «امین» برای قبل از بعثت است. مشرکین ایشان را امین میدانستند، بزرگان قریش، ایشان را دوست داشتند و به ایشان احترام میگذاشتند خودش آمد همه را علیه خودش درگیر کرد. بعدها هم به او گفتند که تو چه میخواهی و چه کم داشتی؟ این که خدا به تو پیام داده و فرشتهها آمدند و باید حرف زد، اینها که همهاش کشک و دروغ است، اینها را به یک مشت عوام میگویی ما که میدانیم و میفهمیم بازی درآوردی! ولی برای چه این بازیها را درآوردی؟ تو که پیش همه ما احترام داشتی. الآن مشکل تو چیست؟ سهم و قدرت میخواهی؟ مسئولیت هرجا را میخواهی برای تو. ثروت میخواهی؟ هرچقدر بخواهی به تو میدهیم. میخواهی ازدواج کنی؟ از بهترین خانوادهها، بهترین دختران را به تو میدهیم. – همه اینها را گفتند – پیامبر(ص) نگاهی کرد و سکوت کرد و لبخندی زد و گفت اگر ماه را در دست چپ من و خورشید را در دست راستم بگذارید تمام دنیا را یکجا دست شما باشد و شما بخواهید و بتوانید به من بدهید این مسیر ادامه خواهد یافت من دست از این حرفها برنمیدارم. شما هنوز باور نکردید چون باور نکردید دارید این حرفها را به من میزنید. یک عده میگویند ما انقلابی، مذهبی، حرفهای خوب خوب میزنیم تا وقتی که دشمن پیدا نکنیم. پیامبر(ص) گفت تا دشمن پیدا کرد. دوستانش دشمن او شدند، فامیل ایشان دشمنش شدند. سنگ و فحش و اهانت، وحشت نکرد، سختیها را تحمل کرد همانطور تکتک و خانواده خانواده مسلمان کرد بعد هم که حکومت اسلامی تشکیل گرفت، دشمنان بیشتری در برابر ایشان صف کشیدند.
هشتگهای موضوعی